سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۳۴۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
پس از اینکه شام آماده شد، حورا با نگاهی به برنج زعفرانی و تیکههای مرغهای سرخ شده و سیبزمینیهای خلالی گفت:
ـ وای مرتضی! کارت محشر بود!
همانطور که تیکههای مرغ را درون ظرف مخصوص قرار میداد، گفت:
ـ چقدر حس خوبیه آدم برای خانوادهش آشپزی کنه.
مرتضی دیس برنج را روی میز نهاد و گفت:
ـ بله خانم! لذت بردن فقط تو درس خوندن نیست. تو چیزای دیگه هم هست.
اسرا
00عالیه چندپارت باهم خوندم ممنون بانو